عصرونه
دیروز چون بابایی ماموریت رفته بود ما هم رفتیم خونه مامان جون . کلی همکاری کردم و ظهر خیلی اذیت نکردم و بعد از برنامه خردسالان شبکه پویا خوابیدم. مامان جون برای عصرونه چایی، بیسکوییت و میوه اورده بود و منم صدا زد. من از اتاق اومدم بیرون بعد یه نگاهیی به بساط عصرونه کردم و چون مورد پسندم نبود بدون اینکه چیزی بگم برگشتم اتاق و دوباره خوابیدم تا مامان که فهمیده بود برام بستنی آورد و گفت مهرسا بیا بستنی من سریع اومدم و بستنی خوردم کلمات جدید: پنگوهنگ: پنگوئن کرگدنگ: کرگدن کانگوروت: کانگورو یه شب دیگه پارک نمیام. در جواب بابا موقع ترک پارک که میگه بریم یه شب دیگه میاییم ...
نویسنده :
مهرسا
9:43